سفارش تبلیغ
صبا ویژن



پوریا - محبان مهدی (اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من)






درباره نویسنده
پوریا - محبان مهدی (اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من)
مدیر وبلاگ : محمد[37]
نویسندگان وبلاگ :
پوریا (@)[32]

رضا (@)[14]


همه برای فرج آقا امام زمان دعا کنیم اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
خرداد 1388


لینک دوستان
پایگاه اطلاع رسانی آیت الله بهجت
سایت مسجد مقدس جمکران
لبیک حج
کتاب خانه ی رایگان مذهبی
شعر کودک و نوجوان
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

محبان  مهدی
html> تنهاترین تنهایی، همنشین بد است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
پوریا - محبان مهدی (اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من)


لوگوی دوستان

وبلاگ فارسی

آمار بازدید
بازدید کل :47398
بازدید امروز : 0
 RSS 

ای گنجینه آخرین!

دیری است که دعاهایمان »ندبه« شده است و هر صبح جمعه مشعل چشم های ما با زلال اشک روشن می شود. و من در کوچه های سرگردان »غیبت« تو را می جویم شاید مرا به میهمانی نگاهت بخوانی.
کویر وجودم در انتظار باران ظهور توست
و برکه کوچک هستی ام به نظاره دریای حضورت.
پیکر خسته به خاک نشسته ام را تنها تو و یاد تو به دیار قرار می رساند
آه، ای حضور! ای دریای نور!...............................

 

 

 

ادامه مطلب...


نویسنده » پوریا » ساعت 12:40 عصر روز شنبه 88 خرداد 30

حدود 6شعر زیبا در وصف آقا امام زمان گذاشتم.

امیدوارم خوشتون بیاد.

 

 

 

ادامه مطلب...


نویسنده » پوریا » ساعت 12:37 عصر روز شنبه 88 خرداد 30

اینم در ادامه پست گذاشتم..................

بخونید........

   



نویسنده » پوریا » ساعت 12:24 عصر روز شنبه 88 خرداد 30

 

 

چون زیاد بود تو ادامه پست گذاشتم.حتما بخونید.

 

ادامه مطلب...


نویسنده » پوریا » ساعت 12:22 عصر روز شنبه 88 خرداد 30

آقا گاهی تشریف می اوردند مغازه ی من یک وقتی حضرت فرمودند:سید عبدالکریم کفش های مرا می بینی؟گفتم:بله اقا جان.فرمودند:این کفش های من نیاز به پینه دارد می شود کفش های مرا پینه بزنی؟گفتم اقاجان من قول دادم به دیگران اگر الان مشغول پینه زدن کفش ها ی شما بشوم به قولم نمی توانم عمل کنم بد قول می شوم.چشم اقا جان نوکرتم حتما پینه می زنم اما اجازه بدهید به قول هایی که دادم عمل کنم بعدا.
برای بار دوم حضرت فرموده:سید عبدالکریم می شود این کفش های مرا پینه بزنی؟می گوید:اقاجان قربانتان بشوم خدمتتان که عرض کردم روی چشمم من قول داده ام به وعده ام عمل بکنم بعدا.برای مرتبه سوم حضرت فرمود:می شود این کفش های مرا پینه بزنی بلند شدم امدم خدمت اقا اقا را در اغوش گرفتم و با دست هایم محکم اقا را نگه داشتم ان قدر خودمانی شدیم که بالاخره«دل و دلبر به هم امیته وینم».انسان به این مرحله برسد که خودمانی خودمانی شود.
سید عبد الکریم میگوید  رفتم جلو حضرت را بغل کردم با دست هایم کمر اقا را محکم گرفتم گفتم آقا جان  من که عرض کردم به دیگران قول داده ام  چشم  نوکرتم  اما اگر این بار بگویی می شود کفش های مرا پینه بزنی  همینطوری  فریاد می زنم ای مردمی که دنبال امام زمان می گردید  بیایید اقا در مغازه من است   حضرت شروع کردن به خندیدن
دست مبارکشان را زدن به پشت من و گفتند: افرین   بارک الله  عبدالکریم من می خواستم امتحانت کنم ببینم برای قول و وعده ات چقدر حساب باز می کنی؟
سید عبدالکریم  ما شما را برای خودمان نمی خواهیم  ما شما را برای خدا می خواهیم هر چه بنده تر باشید  ما شما را بیشتر دوست داریم. 


نویسنده » پوریا » ساعت 12:14 عصر روز شنبه 88 خرداد 30

   1   2   3   4      >